آرزوهای بچه ها
درروزهای پایانی سال تحصیلی از پسرانم خواستم که آرزوهایشان را بنویسند.
امسال با توجه به این که تعداد زیادی از دانش آموزانم فقط بایکی از والدینشان
زندگی میکردند خواندن آرزوهایشان اشک به چشمانم آورد.
دنیای پاک و بی آلایش آنها بسیار زیبا و قابل توجه است.برای هر یک از
دانش آموزان یکی از آرزوهایشان را می نویسم.
آرزویم این است که:
علی:دستگاهی درست کنم که بستنی درست میکند. من عاشق مسئله ی بدون محور هستم.
امیرمهدی بابایی:مثل بابام باشم.
امیر مهدی ورقایی:برای مریضان شربت بسازم.
سروش:که بچه ام تپل مپل باشد.
مهدی:بزرگ شوم و زن بگیرم.
آراد:به بابام کمک کنم.
صالح:صبح ها زود از خواب بیدار شوم.
آرش: هرچه بخواهم انجام دهم.
امیر حسین:خانم امیری به آرزوهایش برسد.
..:ای کاش مادرم این جا بود چون خیلی وقت پیش از دنیا رفت.من شوخی کردم مادرم هنوز زنده است.
امیر محمد:شاه شوم.
بهراد:آنتن ماشین کنترولیم درست شو اساس کشی تموم بشه.
سینا:آزمایش انجام بدهم.
علی رضا:خواب های خوب ببینم.
محمد سجاد:به یک سفر طولانی بروم.
محمد: موتور بخرم.
محمد امین:همیشه مهربان باشم.
ایلیاکتابچی:در اینده پروفسور بشوم.
امید:یک دفتر یاد داشت داشته باشم.
شروین : یک بار عمویم را ببینم.
عرفان: دوپسر داشته باشم.
امیر علی : پرنده ی زیبایی داشته باشم.
محد جواد:پدرم مزرعه داشته باشد.
امین رحیمی:میز اول بشینم.
ایلیانظری: فوتبالیست بشم.
امیدوارم دیدگاه بچه ها اینقدر تغییر کنه که آرزوهایشان برای ما مثل کارهاشون باورنکردنی باشه وقشنگ
آرزوهای بچه ها با اون دنیای پاکشون همیشه زیباست